بعد از چند روز تاخیر ..
.امروز 10 هفتگیت تموم میشه و از فردا وارد هفته 11 میشیمممم هوووووورراااا
خوبی عسلکم .؟ وایییییی نمیدونی چقدر حس خوبی دارم .هر چی که میگذره بیشتر باورم میشه که
دارم مادر میشم .هر چی میگذره حسم بهت بیشتر و بیشتر میشه.و از این بابت خیلی خوشحالم ...
عزیزم واااایییی اگر بدونی چقدر هوا سرد شده ...من که عاشق سرما بودم وقتی صبح ها میریم بیرون میلرزم از سرما امروز ٤ تا لباس تنم کرده بودم البته با پالتو ولی بازم سرد بود
دردونه من ببخشید که دیر اومدم بهت سر بزنم آخه هم نت نبود هم وقت نداشتمممممم..تو این چند
وقته اتفاق خاصی نیافتاد ...اهااااااااااااااا چرا یادم اومد یه اتفاق مهم اونم میدونی چیه .....؟
اینه که رفتیم برات یه سری وسیله خریدیممممممم وایییییییییییییییی اگر بدونی چقدر ذوق داشتم ...خیلی حس خوبی بود برات خرید کردن .از خدا میخوام که این حس رو به همه منتظرا
بچشونه .رفتیم برات خرید ولی فعلا عکس هیچ کدوم رو نمیزارم تا بعد و هر موقع که تکمیل شد .یه سری
از لوازم هایی که میشد خرید رو گرفتیم .
راستی یه چیزه دیگه قراره چند وقت دیگه اثاث کشی کنیم.دقیقا زمانش معلوم نیست ...شاید 2
هفته دیگه انشاا....
خبر بعدی اینکه 6 دی باید برم که خانم دکی برام سونو بنویسه و هر ماه باید برم پیشش...دل تو دلم
نیست ببینم کی سونو مینویسه که زودتر برم ببینمت اخه فندوقکم از اون موقع 1 ماه میگذره و تو این
1 ماه خیلی تغییر کردی برای همین دوست دارم زودتر ببینمت ...خانم دکی برام ازمایش قند هم نوشته
بود که تا 6 دی باید بدم و جواب رو براش ببرم . این خبرای این چند وقته بود .
از خودم برات بگم که فکر کنم هنوز وزن اضافه نکردم ...و غذا خوردنمم خدارو شکر یه کم بهتر شده .عزیزکم بابایی هم انقده خوبه که نگووووووو ...خیلی کمکم میکنه .عاشقشممممانشاا... جبران کنم.
خلاصـــــه اینم از ماجراهای این چندروز ...خیلی دوست داریم بی نهایت .خوش بگذرون چشم رو هم
بزاری بایدبیایی بغل مامان و بابا ....
هووووووووووووررررااااااا
دیگه فعلا نمیدونم چی بگمممممممم تا بعدکه دوباره بیام پیشت بوووووووووس عزیزم ..
خدانگهدارت باشه
(( دوست داریم اینو یادت باشه همیشه ))