فقط بخاطر تو
سلام فسقلی من
بازم مامانی اومد پیشت تا باهات صحبت کنه قشنگم یه چند وقتی بود به بابایی میگفتم بیاد و باهات صحبت کنه ولی انقدر کار داشت نشد تا دیشب که بهش گفتم بیاد و بشینه دو کلام باهات صحبت کنه فقط بخاطر تو اومد آخه خیلی خوابش میومد ولی فقط به خاطر تو اومدو .... اونم دلش تو رو میخواد اون اولا که با بابایی در مورد تو صحبت میکردم از مسئولیت سنگینی که اگه بیای رو دوشمون میفته میگفت و میگفت خیلی کار سختیه بچه بزرگ کردن و تربیت درستش و .... البته بابایی میگه نصف بیشتر تربیت بچه دست مامانشه اونه که صبح تا غروب پیششه . خب منم قبول دارم حرف های بابایی رو ولی به قول خود بابایی که آدم باید همه چی رو دست خدا بسپاره و به عهده خودش بذاره . منم گفتم خود خدا تو تربیتش بهمون کمک میکنه ......خلاصه اینم ماجرای دیشب .
عزیز دلم خیلی بهت فکر میکنم و بی صبرانه منتظر اومدنت هستم.منتظر روزی که بیای تو دل مامانی و روزی که سالم پا توی این دنیا بذاری به امید اون روز ...فدات بشم کوچولوی من از این دنیا می بوسمت