عزیزم اومدم البته بعد از چند روز تاخیر.....
سلام دلبندم
نی نی نیومده ی مـــــــن بالاخره اومدم اونم بعد از چند روز تاخیر ...آخه گفته بودم که هم مامان جون ...(مامان بابا ) روضه داشت هم از ٤ شنبه مامان جون اینا (مامان مامان ) اومدن بابایی هم روز قبل رفته بود خرید البته مامان جون اینا با دایی و خاله اومدن ....جات خیلی خیلی خالی بود اگر بدونی چقدر خوش گذشت ....ساعت ١١ صبح روز ٤ شنبه
رسیدن از صبح توی آشپزخونه بودم و ناهار مرغ پر درست کردم و سوپ و سالادو و ژله و خلاصه بعد از ناهار هم چون خسته بودن خوابیدن ...ولی دوتا فسقلی ها نخوابیدن که.... فقط من بیدار بودم و باهاشون سر و کله میزدم ... .بعدشم رفتیم بیرون ....جات خالی کوچولوی من تو این 3 روز همش میرفتیم بیرون ....از بابایی واقعا ممنونم چون به خاطر اینکه مهمون داشتیم میخواستیم بریم بیرون یه روز مرخصی گرفت ...وااای من باباییتو خیلی خیلی دوست دارم از همین جا ازش تشکر میکنم و بهش میگم عشق من بی نهایت دوست دارم ممنونم بابت تمام خوبی ها و مهربونیات ...ممنون که همه چی عالی بود و چیزی کم نزاشتی عزیزم
...مامان جون اینا تقریبا ٣ روز بودن و روز جمعه صبح زود رفتن ....کاش بیشتر میموندن...وقتی رفتن باز خونه خلوت شد و دلم گرفت و باز تنها شدم ....راستی عزیزکم یادم رفت بگم کلی عکس انداختیم اینم خاصه این چند روز که نبودم ....خیلی دلم برات تنگه عزیزم ....قول بده زود بیایی پیشمون .....