ثمره عشق *من و همسر **ابولفضل کوچولو **ثمره عشق *من و همسر **ابولفضل کوچولو **، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

** کودک من **

بازم مـــــــن ....:)

1391/7/29 10:16
نویسنده : مامانی *نی نی *
597 بازدید
اشتراک گذاری

بنـام او که هـــــرچـــی شکـــر گذارش بــــاشــیم باز هـــم کـــم اســـت

 

سلام سلام صدتا سلام....... هزار و سیصدتا سلامممممم

سلامی به گرمی خورشید و به زیبایی گل

خب دوستای گلم و نی نی خومشلم بازم اومدم بنویسمممممم و به قول خودم بتعریفم

روز ٤ شنبه سر کار نرفتم  چون قرار بود برامون مهمون بیاد مهمونامون هم مامانم جونم بود و با داداش جـــونیم  

(خب حالا هر کی دوست داره بخونه بدوووو  بره ادامه مطلب )

 

اون روز از صبحش که پا شدم افتادم به کارررررر میبینید چه فعالم  خودمونیما ولی خودم حال کردم  وقتی بیدار شدم اولش یه کم اومدم نت نکه معتادممممم اونم به طور شدید به قول آقای همسر که خیلی عاشقشممممم

 معتادی شدی رفتتتتتخنده برای همین نتونستم که نیامممم اومدم و یه کم واسه خودم گشت و گذار کردم

 بعدششششششششش رفتم سراغ گاز اول از همه اونو تمیزش کردم برق افتاددددددد خودم اینطوری شدم  بعد از اون

گلاب به روتون رفتم دبلیو یو سی رو شستم بعد از اون رفتم سراغ ناهارررررررررر خوشمزه ترین بخش کاررررررررر  ناهار مرغ گذاشتم   شکلکهای جالب و متنوع آروین که دیگه خیالم از بابت ناهار راحت باشه و با خیال راحت به بقیه کارام برسم  برنجم خیس کردم ... بعد

 ازبرنج نوبت رسید به سالاد از اونجایی که کاهو یادم رفته بود بگم آقای همسر بگیره سالاد گوجه و خیار درست کردم 120.gif حالا شاید عکسش  رو گذاشتم خیلی خوب نشد ولی  خب بدم نشد سالاد رو که درست کردم بعدش باز

 اومدم نت  مثلا میخواستم بین کارام یه کم استراحت کنم ههههههه  ما اینیم دیگه ...اومدم وقتی از سر لب تاب

 بلند شدم اصلا دلم نمیومداااااااااااااااا ولی خب مجبور شدم بلند بشم برم دنبال کارم  ...وقتی پا شدم رفتم سراغ جارو برقی واییییییییییییی یه چیزه باحال وقتی میخواستم جارو بکشم حواسم نبود که سیمش داره کش میاد

 جارو برقی رو کشیدم یهو لوله اش از جاش کنده شد قهقهه و پرت شد سمت من هههههخخخخ ولی خب نگران نباشید درست شد بعد از اون گردگیری کردم   شکلکهای جالب و متنوع آروین حسابی مث خونه تکونی شده بود چند روز بود دلم میخواست بیافتم به

 جون خونه که خدارو شکر قسمت شد ....گرد گیری که تموم شد آقای همسر میوه ها رو آورد اونارو هم شستم .. کابینت

 هارو هم دستمال کشیدم فقط مونده بود برنج و چیدن میوه که اون دیگه وقتی نمیبرد ...خلاصه انقده اونروز خسته شدمممممم که حد نداره وقتی خونه رو نگاه میکردم میذوقیدم  نزدیک اومدنشون هم که آماده و شدم و یه کم به خودم رسیدم و یه نموره هم آرایش کردمممممممم شکلکهای جالب آروین. اینم ماجرای این چند روزحالا امروزکه شنبه اس

داداش جومم اینا رفتن صبح آخیییییی جاشون خالیه  رفتن و من بهترین فرصت رو دیدم که بیام

و بنویسیممم هووووووووررررررراااااااااا بلاخره نوشتم آخه هی حسش میومد و میرفت آخر شد ...واییییی راستی یادم رفت

 بگمممممممم بافتنی که برای نی نی دوست جونم بافتمممممممم تموم شدددددد میزامشون تو پست بعدی ....

خب ممنونم دوست جونامممممممم خیلی دوستتون دارم ...

قصه ما به سر رسیدددددددد خانمه به نی نیش نرسید

منظور از خانمه خودممااااااااا

فعلا تا پست بعد بابای

              خدانگهدارتون بازم میام پیشتون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

sadegi
29 مهر 91 10:08
سلام مامانی جان امیدوارم خدا هرچی زودتر بهت یه نی نی سالم و صالح عطا کنه و هزار بار خوشحال تر از امروزت باشی منم تو لیست دعاهات بزار
فاطمه سادات
29 مهر 91 10:44
افرین به تو خانم کدبانو مواظب خودت باش اینقد خشن کار نکن منم دیشب مهمون داشتم شب دیگه از خستگی افتادم راستی عکسم بزار زوداااااا
آبی
29 مهر 91 11:41
خسته نباشی خانمی
نسرین
30 مهر 91 17:02
عزیزم الهی همیشه شاد شاد باشی
♥ مامان آینده ♥
1 آبان 91 11:58
سلام عزیز دلم......!! خوبی کدبانو؟! خسته نباااااشی...!!! آخه چرا همه کارها رو توی یه روز انجام دادی که خسته بشی...!؟ راستی با گوجه و خیار میتونستی سالاد شیرازی درست کنی...!البته به اضافه پیاز...!! به به دلم خواست!! عکساشو بذار که منتظریم....! انشالله خانومه هم به نی نی اش مرسه نگران نباش....
نرگسی
1 آبان 91 17:53
چشمت روشن دوستم . خیلی خیلی هم خسته نباشی منم یه همچین همتی کنم خیلی خوب میشه .. ایشالله که نی نی هم زودی میاد گلم
مامان محمد مهدی
11 بهمن 91 17:54
سلام عزیزم.خیلی وقت بود وبلاگ نیومده بودم.خیلی خیلی خوشحالم که یه نی نی کوچولو در راه داری