ثمره عشق *من و همسر **ابولفضل کوچولو **ثمره عشق *من و همسر **ابولفضل کوچولو **، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

** کودک من **

خدایاااااااا واسه این عشق رویایی یه دنیا از تو ممنونمممممم .....ممنونم خدا جونم..

1391/8/15 10:37
نویسنده : مامانی *نی نی *
4,654 بازدید
اشتراک گذاری

(( چه بی اندازه میخوامت..............چقدر خوب عاشقم کردی

تو از تو خلوت شبهام ..................یه دنیا بغض  و کم کردی

چه بی اندازه درگیره ...................نگاه آسمونیتم.....

چه تو و خواب و چه بیداری .............به دنبال نشونیتم

یه دنیا از تو ممنونممم برای  این همه شادی ..........

..چه سر شارم از عطر تووووو ..... تو به من زندگی دادی ))

 

سلامممممممممممممممم ...دوســــت جونی هاممممممممممممممممممممممم

ســـــــــــــلام نی نی خودممممممممممممممم خوبی فســــــــــــقلی من ....

خدایااااااااااااااااااا بی نهایــــــت ازت ممنونممممممممممممم خدایاااااااااااااااااااا نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم خدایاااااااااااااااااااااااااا هر چ شکرت کنم بازم کمه خــــــــدای من خــــــــدای خوب و مهربونـــــــمممممممممممممم تو چقــــــدربزرگی ....تو چقدر کریمی ....تو چـــــــقدر بخـــــشنده ایی ....خدایاااااااااااااااااااااا قربون حکمتــــــت برممممممممممممممم ....خدایاااااااااااااااااااااااااا به دادت شکر و به ندادتــــــــم شکرررررررررررررررررررررررررر

وایییییییییییییییییییییییییی خدای من ممنونمممممممممم ازت ...اصلا نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بگممممممممممم ...نمیدونم باید چطوری بــــــــــــگمممممممممم ....خدایا قربونت برم ..خدایا ...ممنونم که به منم لطف کردی و اجازه دادی این طعم خوب رو منم بچشممممممممممم

خدایااااااااااااااااااااا دوست دارمممممممممممممممم

 

بـــــیـــــایــــــــــــید ادامـــــــه مـــــــــــــــطــــــلب

بازم سلام ...

دوستای گلمممممممممممممم نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بگم ..بلاخره نی نی من اومد بلاخره نوبت منم شد .❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤.

خب از روز ٤ شنبه هفته پیش میگمممممممممممم .....

روز ٤ شنبه بود درست ساعت 3و 4 بود میخواستیم از سر کار برگیردیم خونه یعنی آقای همسر بیرون کار داشت قرار شد منو بزاره خونه و بره ....قرار بود وقتی من اومدم خونه بی بی چک

 بزارم ....رسیدم خونه و گلاب به روتون دبلیو داشتم رفتم دبلیو سی بعد بی بی چک گذاشتممممممم

 میدونستم که مث همیشه که بی بی میزاشتم این بارم منفی میشه ...برای همین خیلی بهش نگاه

 نکردم ....بعد خواستم بیام بیرون گفتم بزار ببینمش بعد برم بیرون دیدمش وایییییییییییییییییییییییییی خدای من باورم نمیشد ...فکر کردم اشتباه دیده چشمام ...چند بار پلک زدم باز نگاهش

 کردم .....وایییییییییییییییییییییییییی این چیزی که میدیدم اصلا باورم نمیشد ....نمیدونستم دارم درست میبینم یا نه ....ولی انگار درست بود .. +++++ بود .❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤.نمیدونم چند بار نگاهش کردم نمیدونم ....ولی میدونم خیلی بود ...خیلی پر رنگ نبود ولی مشخص بود کاملاتصوير

برای همین نمیدونم چطوری و با چه حالی از دستشویی اومدم بیرون اومدم بیرون و  نمدونستم چی کار

 کنم نمیدونستم چیزی رو که دیدم باید باور کنم یا نه ....ولی وقتی اومدمبیرون نمیدونید چه حالی بودم

 انگار نفسارو من نمیکشیدم انگار قلبم سرعت زدنش دو برابر شده بود ...انگار دست و پاهامو کرده بودم

تو قالب یخ انقدر یخ کرده بودم ....نفسم بند اومده بود دستام میلرزید ....مث این دیوونه ها از این ور به

 اون میرفتم ....دلم میخواست داد بزنممممممممممم دلم میخواد فریاد بکشمممممممم بگممممممممممم خدایااااااااااااااااا شکرتتتتتتتتتتت بگم خدایا ممنونم ....بگم خدایا یعنی من مامان

 شدم ...یعنب الان تو دلم یه موجود زنده داره رشد میکنه واییییییییییییی نه باورم نمیشد ....باورم

 نمیشد که بلاخره منم به اون چیزی که میخواستم رسیدم ...دلم میخواست بلند بلند گریه کنم شوکه

 شده بودم نمدونم اون لحظه چطوری گذشت ..نمیدونم چطوری آروم شدم ...آروم شدم و یه چند لحظه

 قبل فکر کردم  که چه چیزی دیدم ....ولی باید باور میکردم باید میدونستم که اون چیزی که دیدم حقیقت داره .تصوير...

برای همین به همسری چیزی نگفتم ....دلم میخواست اون لحظه که میفهمه ببینمش دلم میخواست

عکس العملش رو ببینم ...برای همین خیلی خودم رو نگه داشتم که بهش نگم چون میدونستم پیش همکارشه و نمیتونه درست حرف بزنه برای همین یه اس آماده کردم  به این متن : شکلکهای
جالب و متنوع آروین

((   ٣=١+١

سلام بابایی من الان تو دل مامانی هستم مواظبمون باش هووووووووووووووووورررررا بلاخره من اومدم بابایی مهربون دوست دارمممممممممممم .....))

بعد صبر کردم تا همسری بیاد خونه ...تا رسید خونه اسی که براش آماده کرده بودم رو براش فرستادم 

 واییییییییییییییییی نمیدونید وقتی خوند چشماش ٤ تا شد یهویی آب دهنش رو قورت داد و یه نگاه به من کرد دید منم دارممممم ذوق میکنم اصلا باورش نمیشد شکلکهای
جالب و متنوع آروین گفت این بی بی چک ها الکی گفتم نه

 باور کن تو همون دبلیو سی مثبت شد ازش عکس انداختم همون موقع که نشونت بدم  بازم باورش نشد

 گفتم خب یه بی بی دیگه دارم  میخوای اونم بزارم . گفتم اگر اشتباه بشه همون کی اشتباه شده این یکی نمیشه  شکلکهای
جالب و متنوع آروین...گفت آره گذاشتم وایییییییییییییییییییییییییی اونم  +++++++++++ شد خودم دیگه مطمئن شده بودم خبری هست ...همسری هم کم کم دیگه داشت باور میکرد ....ولی خب بازباورش نمیشد میگفت نه ..آخه این ماه خیلی سرمون شلوغ بود ....ماه

 اولی بود که من سرکار میرفتم ....مهمون داشتم و خلاصه .....برای همین میخواستم یکشنبه بعد از

 تعطیلات برم آز که عدد بتا بره بالا ولی خب جناب آقای همسر کلی وسوسه ام کرد که برم فرداش آزبدم

 یعنی روز ٥ شنبه ... ساعت ١٢ رفتم آزمایشگاه گفت ساعت ٢ بیا بگیر ...خدای من منو میگی

 ساعت نزدیک٢ بود ..دستام یخ کرده بود همش وحشت داشتم از اینکه بگن منفیه ..رفتم ولی نمیدونم با

 چه پایی اصلا پاهام قدرت راه رفتن نداشت ...حسابی سست شده بود آزمایگاشه هم طبقه سوم بود و

 کلی پله هر پله ایی که میرفتم کلی فکر و خیال ازذهنم میگذشت که جواب چیه هر چی نزدیکترمیشدم

 تپش قلبم بیشتر میشد وقتی رسیدم پست در نفس نفس میزدم برای همین چند دقیقه صبر کردم

 پشت در تا حالم جا بیاد ...چند تا نفس عمیق کشیدم و رفتم  تو ...خودم فهمیدم از استرس لبامم

 خشک شده ...وقتی رفتم منشیه پرسید چند وقته عقب انداختی ...گفتم ٩-١٠ روزه  گفتم منفیه ....گفت نه منفی نیست ولییه کم عدد بتا پایینه ...از یه خانمه پرسید که اونجا کار میکرد

گفت نه عدد بتا برای ٩-١٠ روز ٦٢ خوبه زیاد بالا باشه امکان سقطش بیشتره ...برای همین خیالم راحت شد همسری پایین تو ماشین منتظر بود برای همین طاقت نیاورد و از همون پایین زنگ زد گفت

 چی شد ..گفتم صبر کن دارم میام ...گفت چی شد گفتم دارم میام ....وایییییییییییییییییییییییییییی الان مث فیلم داره ازتو ذهنم رد میشه ....رسیدم پایین

 نمیتونستم جلو لبخندم رو بگیرم شانس آوردم سر ظهر بود وگرنه فکر

 میکردن دیوونه شدم ....تا رسیدم دم ماشین از پنجره به همسری گفتم بابا شدی ....ایووووووووووووووووووووووووووول همسری همینطوری منو نگاه میکرد ...و خوشحال

شددددددددد .....شاید من اون لحظه بیشتر از ٤٠ -٥٠ بار گفتم خداا شکرتتتتتتتتتت خدایا شکرت ....هی میگفتم و به همسری میگفتم واییی خیلی  خوشحالم عزیزم ...بلاخره ما هم به

 آرزومون رسیدم .......من برای همون عدد بتا یه کم نگران بودم ..برای همین باز امروز رفتم آزمایش دادم بتا شده بود ٢٣٩ وایییییی خیلی خوشحال شدم دوباره ...امروزم رفتم دکی گفت خوبه عدد بتا

 رو هم گفت احتمال زیاد نطفه دیر تشکیل شده که عدد پایین بود گفت چون از اون آز تا این آز عدد قابل

 توجهی بالا رفته خوبه نرماله ....منم که بازم خوشحال شدممم...برام قرص اسید فولیک ٥ نوشت گفت

 روز یکی بخورم ....سن تقریبی نینی رو هم گفت ٤و نیم هفته تا ٥ هقتته ...حالا برای ٢ هفته

 دیگه سونوبرام نوشت ...که برم تو رو خدابرام دعا کنید همه چی خوب باشه قلب نی نی تشکیل بشه ...دعا کنید برام

انشاا... برم سونو و با خبرای خوب بیام باور نمیکنید وقتی بی بی مثبت شد  همه منتظرا اومدن تونظرم ..انشاا... که خدا به زودی به همه اونا هم نی نی نازززززززززز و سالم میده ....همش

 میگم خدایا فقط سالم باشه ....خدایااااااااااااااااااااا شکرت خدایا به همه منتظرا همه اونایی که چند وقته

 نی نی میخوان یه نی نی سالم  صالح بده ....خدایااااااااااااااا ممنونتم که بهترین عیدی رو بهم دادی یک روز قبلاز عید غدیررررررررررررررررررر

این عکس بی چک اولیه ...

             

 اینم عکس دوم

                           

  

وایییییییییییی گلمممممممممم کوچولوی من ....خیلی دوست دارمممممممممم خیلی از بابت که پیشمی خوشحالمممممممممم ....من و بابایی داریم هرروز درباره تو حرف میزینیم ....خیلی عاشقتیم .. به مامنی قول به ٩ ماه سفت و محکم بهش بچسبی و تا وقتش برسه ....بوووووووووووووس دردونه من یووووووووووووس قشنگم بوسسسسسسسس هدیه الهی .....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

فاطمه سادات
15 آبان 91 10:50
وااااااااااااااااااااااااااااااااااای آرزو جونم خیلیییییییییییییییییییییی خوشحال شدم شاید باور نکنی بغض گلومو گرفت بهترین خبری بود که این ماه شنیدم خدایااااااااااااااا شکرت صدهزار مرتبه....
انشالله این 9 ماهو صحیح و سالم طی کنه و بیاد تو بغلت
خیلی خوشحالم برات دوست جونم واسه منم دعا کن انشالله همون ماه اول زود بیاد نی نی مون





واییییییییییییییی سلام فاطمه جون به خدا هنوز باورم نمیشه ....اگر بدونی چه حالی داشتمممممم من اون لحظه برای همه منتظرا و اونایی که نی نی میخوان دعا کردم ....انشاا... که لایق باشمممممم ....

نسرین
15 آبان 91 11:27
واییییییییییییی ارزو خدا رو شکر خوش به حالت با تمام وجود خوش به حالت مادر شدی
خیلی خیلی تبریک میگم خیلیییییییییی بهت تبریک میگم



ممنون عزیزممممممممممممممممم ....انشاا... قسمت همه منتظرا ....

کاکل زری یا ناز پری
15 آبان 91 12:06
آرزووووووووووووووووووووووووو نمی دونی من چقدر ذوقیدم دختررررررررررررررررر فداتتتتتتتتتتتتت مبارکههههههههههههههههههه مبارکهههههههههههههههههه دیگه منتظر خبر های خوبتمممممممممممممممممم گلممممممممممممممممممممممممممممممممم




سلامممممممممممممممم دوست جوووووووووووووووووووون ...ممنونم ازتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت خودممم بی نهایت خوشحالم یه حس غیر قابل وصفه ....واییییییییییی خدا جونم ممنونم

مائده(ني ني بوس)
15 آبان 91 13:09
خيييييييلي خوشحال شدم بهت تبريك ميگم ايشالا كه به سلامتي اين ٩ماه زودي بگذره وني نيت بياد بغلت



سلام نی نی بوووووووووس ....ممنون که اومدی انشاا.... نی نی تو هم همیشه سالم باشه ...آمین بوووووووس

مامان مهربون فاطمه
15 آبان 91 22:55
عزیزم خیلی قشنگ نوشتی احساساتت رو...برا من دعا کن...خیلی میخوامت و دوست دارم...میدونم که میدونی....خیلی خوب کاری کردی نوشتی....فدات...قربون نی نی
مامان حانیه
16 آبان 91 10:26
سلام خانمی مبارک باشه







سلام عزیزمممممممممممم ممنونممممممم ....خواست خدا بود ازش خیلی ممنونمممممم خیلی ....خدایا شکرت
ریحانه النبی
16 آبان 91 14:18
عزیزم خیلیخوشحال شدم امید وارم بجت رو به سلامتی به دنیا بیاری برای من هم دعا کن راستی من دوست مهربان فاطمه هستم از این طریق باهات اشنا شدم
♥ مامان آینده ♥
16 آبان 91 22:50
سلاااااااااااااااام................!!!!

واااااااااااای خدایا باورم نمیشه....!!!!!!!

خدایا شکرت که دوستمو مامان کردی.................!!!!

واااای آرزو وقتی وبتو باز میکردم دلم گواهی میداد یه خبرایی باشه......!!!

خیلی خیلی خییییییییییییییییییییلی خوشحال شدم................

واااااااای از شوق اشک تو چشام جمع شد.....!!!

خیلی خوشحالم برات خیلی عزیزم خوشحالم که همچین حس وصف نشدنی رو تجربه کردی

مبااااااااااااااااااااااارکه!!!!





واییییییییییییییییی سلام دوست جونممممممممممم فداتتتتتتتتتت ممنونم ازت که اومدی و سر زدی ....اگر بدونی خودم چقدر خوشحالم هنوز گاهی که یادم میافته باورم نمیشه .....باورم نمیشه که بلاخره خدا برای منم خواست تا این حس قشنگ رو تجریه کنم ...انشاا... قسمت همه منتظرا بشه ...انشاا....

مامان بهی
17 آبان 91 10:13
به بههههههههههه آرزو جونم مامان شددددددددددددددد خیلیییییییییییی خوشحال شدممممممممممم عزیزممممممممممم وااااای بهت مامان شدن جیلی میادددددددددددد



سلام بهی جوووووووووووووووووووون قربونت مرسی از لطفت انشاا... قسمت خودت به توام خیلی میاددددددددد ....
نرگسی
17 آبان 91 19:52
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییی عزیزم خیلی خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خوشحال شدم برات و اشکم دراومد موقع خوندن نوشتت .. خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم ... خدارو شکر عزیزم .. ایشالله به سلامتی این دوران رو بگذرونی و نی نی رو بغل بگیری .. ای جونم ..
سحر مامان اهورا
18 آبان 91 14:07
بون مقدمه میگم مبارکککککککککککککککککککککه خیلی ذوق زده شدم گلم... مواظب خودت باش وکارهای سنگین به هیچ وجه انجام نده گلم............وای یه نی نیه ناز وخوشگل ... از همین حالا جیگرش برا من........
آنا
22 آبان 91 22:56
جییییییییییییییییییییغ خدایاااااااااا شکرت الان یه هفته شده ولی من هنوزم باور نکردم بهترین دوستم مامان شده هر موقع میای تو ذهنم میگن واقعیت داره واااااای خداا شکرت به خاطر مهربونیت عزیزم خودت میدونی تو بهترین دوست منی میدونی چقدر عزیزی هم خودت هم نی نی جیگرت دوست دارمممممممممممم هزار با مبارک باااااااااشه
دخملی
24 آبان 91 4:30
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدای من خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدای من خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا جونی اصلا داره گریه ام میگیره...........
مامان منتظر
27 آبان 91 11:12
سلام دوستم .خیلی خیلی بهت تبریک میگمممممم.وای خیلی خوشحال شذم.باور کن اشک شوق تو چشام جمع شده.دعا میکنم 9 ماه محکم به دلت بچسبه.عزیزم نذر ابوالفضل کن تا سالم بیاد بغلت.جمعه همایش شیر خوارگان حسینیه همونجا نذرش کن.
نایسل
27 بهمن 91 15:41
بببخشید اینقدر دیر اومددممم خوشگلمممم بهت تبرکیککککککک میگمممممممم ایشالا پسر نازت پره تو بغلتتتتت عسلمممممممم به خوبی خوشی عشقممم